ترجمه: سرویس دین و دعوت 

ساختن (تکوین)
اینک صد سال از تولد این شاهین پر گشوده در زندگی آدمیان می‌گذرد. اما که خامه‌ای شگرف در دست گیرد و و فضای دهکده‌ای را بر ایمان به تصویر کشد که یک سده پیش در کنار نیل در دل مصر واقع بود آنجا که دلها و خانه‌ها بهم نزدیک بودند و روش‌های دریافت علوم و معارف و سلوک یکی بودند. 
کیست که قلم مویی الهام یافته داشته باشد و سیمای مردمان دهکده شمشیره، مرکز قوه در استان غربی، واقع در رود دلتا در شمال مصر بنگرد و سادگی و جدیتی را در سیمای مردمان این دهکده وجود دارد، آشکار کند و اخلاق زیبا، روح متعالی وتأثیر ایمان و یقین به خداوند را در دیدگاه مردم و در گفتار و برخوردها و پایبندی آنان به ارزشها و پیوندشان با آفریدگار و با میهن، خویشاوندان، تاریخ امت، هستی و دیگر منظومه ارزش‌های اخلاقی موجود در سنن‌های گوناگون را متجلی سازد. 
کیست که خامه‌ای شگرف و قلم موی الهام یافته‌ای را به دست گیرد تا در باده شخصیت کودکی بنویسد که در کوی و کوچه‌های دهکده گام برمی‌داشت و راه به مسجد می‌جسد دل او با مسجد گره خورده بود و پیوسته در جلسات درس و جلسات ذکر آن حضور می‌یافت و روح خود را تطهیر می‌کرد یا از کودکی بنویسید که به همراه دوستانش پیوسته به گورستانها می‌رفت تا یقین درونش استوارتر شود و سرشک کرنش از چشمانش سرازیر شود و روزی را بیاد آورد که ناگزیر بایستی برای آن خود را آماده کرد. یا از کودکی بنویسد که در روز راه به مدرسه می‌پوید و در واپسین دم‌های روز در کنار بازخوانی درسها، به ساعت سازی می‌پردازد و حرفه‌ای را که از آن پدر است او نیز بیاموزد تا آنکه سرانجام لحظه خواب فرا می‌رسد، پس از استراحت شبانه، روز دیگرش را با نماز بامداد آغاز می‌کند و نخست، پیش از رفتن به مدرسه، بخش شخصی خود را از کتاب خدا حفظ می‌کند. 
جامه‌ای است ساده و ابتدایی و ناگسسته از دنیا، رخدادهای آن، در آن روزگاری که تندبادهای غرب گرایی بر جهان اسلام می‌وزید و در کنار و برکندن ساختارها، دولت‌ها، کشورها، شفافیت و یقین دلها را نیز از بن برمیکند، آن جامعه به فطرت سالم و پاک بسیار نزدیک بود آن تند بادها چون به اوج خود رسیدند تمام نیروهای خود را متمرکز کردند تا با امت اسلام و خلافت – بر اثر لذت گناهان سست شده بود- روبرو شدند. 
در درون این جامعه خانواده‌ای بود که در آن این کودک رشد یافت این کودک ارمغان زمان که از میان عموم آدمیان به ما ارزانی شد مثل دیگر مردمان زیست، با آنان درآمیخت و همزیستی کرد و به مساجد و هر تجمع گاههایشان رفت وآمد کرد. روزی درحد کفاف داشت نه ثروت بسیار و سرکشی آور داشت تا او و خانواده‌اش را از امور دین بازدارد ونه گرفتار چنان فقری بود به نداری و زبونی منجر شود و همه وقت را به مشکلات زندگی و پرداختن به خدا بگیرد. حرفه‌ای که پدر دانشور و بزرگوار خانواده داشت، فرزند نیز او را کمک می‌کرد و با این کار راه عالمان موفق را طی می‌کرد که در زندگی خود که همزمان با روزی حلال و دانش سودمند، دنیا را آباد می‌کرند. 
زندگی امام حسن البنا چنین آغاز شد. این زندگی را نمی‌توان با سالیان و حتی روزها و ساعت‌ها برشمرد و وی از فرهنگی یگانه و از محصول سرزمینی جرعه برگرفت که پدر متعهدش در آن زیسته بود. جز پدر،وی از دیگر علمان که اهل صداقت و اخلاص بودند، به کتاب خدا و شریعت اسلام پایبند بود، نیز دانش کسب کرد. هنوز ده ساله نشده بود که از پدرش داستان شیخی را شنیده بود که شرح حالش را پی جسته بود و به او دل بسته بود بی آنکه او را ببیند. این داستان سخت او را تکان داد. داستان درباره شیخ حسنین حصافی (رح) بود. وی به دیدار نخست وزیر وقت (مصر) رفته بود. پس از وی یکی از عالمان بازخواست و حاضر شد و بر پادشاه سلام گفت و چنان خود را خم کرد که در آستانه رکوع قرار گرفت شیخ حصافی خشمناک برخواست و این عمل منکر را توبیخ کرد و به آن عالم که در برابر نخست وزیر خود را خم کرد نهیب زد و در برابر همگان ازجمله نخست وزیر خشمناک گفت: ای مرد راست بایست که روکوع جز برای خدا روا نیست. دیانت و دانش را خوار مکنید که خدا شما را خوار می‌گرداند. 
این صحنه را کودک به خاطر سپرده است. این صحنه در درون وی، روح شاهینی پر گشوده را به پرواز درآورده است. دیگر برای کسی جز خدای یکتا سر فرود نخواهد آورد و در این دنیا ودر برخورد با مردمان، خردسالان و بزرگسالان و زمامداران و فرمانبران، جایگاه راستین دانش و دانشوران باز خواهد گرداند. بویژه در زمانیکه سراغازهای یورش فکری برای محاصره همه امت اسلام و از جمله مصر، آشکار شده بودند. مصر داشت به پیشواز پاره‌ای از سرآغازهای پروژه صیهونیسم می‌رفت زیرا این سراغاز‌ها در مراکز قدرت امت پراکنده شده بودند از لحظه فروریزی تاریخی مصر بهره برداری کنند ودام خود را بگسترانند و نگذارند میوه‌ها بیرون از آن دام بیفتند. 
پیشفرودلان پروژه صیهونیسم می‌خواستند با یورش به خردها و اندیشه‌ها و جایگزین ساختن ارزش‌ها، پیش از یورش نظامی و شلیک گلوله‌ها و راه انداختن قتل و کشتار زمینه را هموار کنند. اما شاهین ما در زادگاه خود، به دور از آثار و پیامدهای آن به سر می‌برد تا اینکه زمان نقش آفرینی وی فرا رسید. به دور از استنانبول، قدس، قاهره، و دیگر شهر‌های مرکزی و پایتخت‌ها و سرزمین‌هایی که تند باد ویرانی آنها را درنوردیده بود. دهکده شمشیره، خاک پاک و فضای شفاف خود را پاس می‌داشت و به دیانت و ارزش‌های دینی و تاریخ امت خویش پایبند بود. آفریدگار بزرگ چنین خواسته بود که این شاهین پر گشوده در آسمان آدمیان، زندگی خویش را آغاز کند و اندیشه‌اش، پالوده، شفاف و استوار، بدون شبه غرب گرایی و اتهام اقتباس، تقلید و تلفیق از اندیشه مردمانی که از خاک امت نیستند یا دیگران خردشان آلوده شده و بستر حرکتشان گرفتار نیرنگ شده و از هدف راستین به بیراهه رفته‌اند، شکل بگیرد و شخصیت و هویت مجدد این خدا و مرشدی که این اندیشه را با خود دارد و در راه آن می‌کوشد سامان پذیرد، تا مردمانی پس از صد سال و تا آن هنگام که خداوند بخواهد، شخصیت وی را کارآمد، نیرومند و مواج بیابند که با روح آن شاهین پرگشوده، در تندر تندبادها مقاومت می‌کند.